[ad_1]
مسعود مزیکیان به چند دلیل کاندیدای خوبی برای من بود. اول به خاطر سلامت شخصی اش. دوم، او ایده هایی در مورد مراقبت های بهداشتی، آموزش عمومی و امنیت اجتماعی داشت که به اعتقاد من به بهترین منافع جامعه نزدیک بود.
اما همه این دلایل موجه در لحظه تنش هایی که در برنامه مصاحبه با کارشناسان فرهنگی به وجود آمد رنگ باختند. این در مورد عصبانیت لحظه ای یک همراه از یک سوال ناعادلانه یک متخصص نیست. مشکل اینجاست که اتفاقی که ده روز مانده به انتخابات بین اسفندیاری و فاضلی افتاد نمونه کوچکی است از آنچه پزشکان و تیمشان حداقل چهار سال با آن روبرو خواهند شد. جلسات حضوری، پرسشهای ناعادلانه، تعصبات حزبی و حتی دشمنیهای کور از واقعیتهای حاکمیتی است. خوب یا بد، دوست داشته باشیم یا نخواهیم، اگر پیروز شویم، پزشکان باید چهار سال در این فضا نفس بکشند. و اکنون می توان قضاوت کرد که اگر بر صندلی ریاست قوه مجریه بنشیند و تحت فشار طاقت فرسا وظایف اجرایی باشد، چقدر با حوادث برخورد خواهد کرد. دکتری که در مستندش میگوید وقتی صحبت میکند، نیروهای نامتجانس را متحد میکند و در هر گفتوگویی به نظرات متخصص رجوع میکند، حالا منفعلانه به نقطه شروع یک بحران کوچک نگاه میکند، بدون اینکه بار مسئولیتی بر دوش او باشد. او حتی نمیتواند طرفداران تیمش را تعصب کند، چه رسد به اینکه نظرات دیگران را با هم تطبیق دهد. مثل پیرمردهایی که در پارک نشسته اند و به اجساد جوان ها نگاه می کنند، صحنه خسته کننده است و شاید در دلش می گوید دست از این شیطنت ها بردارید. واقعیت این است که من به عنوان یک شهروند دور از قدرت بر همین عقیده هستم اما کمترین انتظاری که از رئیس دولت دارم این است که پا به میدان بگذارد. اگر در این صحنه نمی تواند حق و باطل را تشخیص دهد، حداقل باید تعصب قومیتی نشان دهد و مانند گروه هایی که برای حمایت از فرزندان محل خود به میدان می آیند، به خود شوک وارد کند. آقای دکتر، اگر می خواهد به من رای دهد تا چهار سال ناظر باشم، ترجیح می دهم از خانه یا مجلس دعوا را ببیند تا از خیابان پاستوزاپر.
[ad_2]