[ad_1]
Radiant International: طبق گزارش استیمسون، نظم جهانی کنونی پیچیدگی های خود را دارد. نظم جهانی در حال فروپاشی و تکه تکه شدن است و این باعث ایجاد طیف وسیعی از اتحادهای متحول شده است. قدرتهای میانی که ترکیبی از دموکراسیها و دولتهای استبدادی هستند، بسته به موضوع و منافعشان در کنار ایالات متحده یا چین – یا هیچ کدام – قرار میگیرند.
آنها واقعا همه کاره هستند. اگرچه ژاپن (یکی از نزدیکترین متحدان ایالات متحده آمریکا) در گفتگوهای امنیتی چهارجانبه با ایالات متحده، هند و استرالیا برای مقابله با تهدیدهای چین نقش مهمی ایفا می کند، اما یکی از اعضای یک پیمان تجاری منطقه ای است که چین را نیز شامل می شود. هند نیز شریک نزدیک روسیه است.
اگرچه بعید است که اکثر اتحادهای جدید به اتحاد تبدیل شوند، اتحاد رو به رشد اوراسیا بین روسیه، چین، ایران و کره شمالی ممکن است تبدیل به اتحاد شود. البته اگر جنگ های کنونی در اوکراین و همچنین جنگ غزه به جنگی داغ بین آمریکا و چین بر سر تایوان تبدیل شود.
نظم جهانی تکه تکه شده
بحث بر سر دو قطبی بودن جهان. همانطور که دولت بایدن و بسیاری از دولت های غربی معتقدند، یا همان طور که کشورهای جنوب جهانی، از جمله روسیه و چین می گویند، چند قطبی هستند، تا حد زیادی از موضوع غافل می شوند. علوم اجتماعی مقوله هایی را برای طبقه بندی پدیده ها ایجاد می کند، اما نظم جهانی در حال فروپاشی و در حال تغییر بسیار پیچیده و پویا است و این دسته بندی های تحلیلی چندان مفید نیستند.
آدام تووز، مورخ دانشگاه کلمبیا، پویایی و خطرات سیستم کنونی جهانی را به خوبی توصیف می کند: چگونه در جهانی که هژمونی دلار برقرار است، سیاست امنیتی منجر به تشکیل بلوک های متخاصم می شود، الگوی فعالیت اقتصادی واقعی به طور فزاینده ای چند قطبی می شود. و مسائل اصلی کالاهای عمومی جهانی – مانند تغییرات آب و هوا و سلامت عمومی – به طور سیستماتیک نادیده گرفته می شوند، آیا کار می کند؟
بسیج ائتلافهای همفکر، عمدتاً از دموکراسیها، در مورد موضوعات مورد علاقه – مانند اوکراین یا زنجیرههای تأمین، منطقی است. اما کنار گذاشتن چین، دومین اقتصاد بزرگ جهان و بزرگترین طلبکار جهان، و همچنین دو قدرت بزرگ هسته ای، مشکل ساز است.
حتی در مورد موضوعات انتخاب شده با منافع و ارزش های مشترک، ائتلاف های همفکر می توانند شکننده و مشکل ساز باشند. انتخابات می تواند مانع موفقیت های دیپلماتیک شود. ایالات متحده تحت دولت دوم ترامپ ممکن است از متحدان اروپایی و آسیایی خود فاصله بگیرد و استراتژی «اول آمریکا» را دنبال کند.
به همین ترتیب، پیروزی پوپولیست های راست در آلمان یا فرانسه می تواند اتحاد فراآتلانتیک و همچنین ادغام اروپا را تضعیف کند. اگر اپوزیسیون چپگرا در انتخابات ریاستجمهوری ۲۰۲۵ پیروز شود، سئول میتواند در مورد چین و سیاست صنعتی از واشنگتن فاصله بگیرد، یا اکنون که احزاب گفتگوی بینالمللی انتخابات ژانویه تایوان را شکست دادهاند، دولت تقسیمشده در تایپه میتواند بیشتر به سمت چین و کمتر به سمت چین حرکت کند. ایالات متحده؛ در حالی که تلاشهای دولت بایدن برای ارتقای همکاریهای منطقهای بیشتر از نظر تاکتیکی موفقیتآمیز بوده است، تمایل به همکاری با دموکراسیها (و دولتهایی مانند عربستان سعودی و امارات متحده عربی) و نهادها، با وجود اختلافات بر سر جنگ در اوکراین، واکنشهایی را در مسکو و پکن برانگیخته است. رابطه نزدیک تری ایجاد کرد
آنها با هم، برزیل، روسیه، هند، چین و آفریقای جنوبی (BRICS) را دوباره فعال کردند و گسترش دادند تا توافقنامه اوراسیا معامله آزاد چین، روسیه، کره شمالی و ایران را تشکیل دهند.
این پویایی دوقطبی دوباره نامتعادل است و یک معضل امنیتی و اقدامات متقابل بین گروههای آمریکایی-محور و گروههای چینی-روسی ایجاد میکند: هر دو طرف سعی میکنند امنیت خود را به قیمت دیگری تقویت کنند. درک نکردن اینکه نتیجه نهایی برای همه بازیگران عدم اطمینان بیشتر است.
در عین حال، اندیشکدههایی مانند مؤسسه Lowy استرالیا که قدرت نسبی بازیگران ملی را در شاخص قدرت آسیایی خود بررسی میکند، معتقدند که ایالات متحده از نظر اهمیت استراتژیک نسبی در حال کاهش است و نمیتواند امیدوار باشد که از چین پیشی بگیرد. به گفته لوئیس، چین نیز نباید انتظار داشته باشد که رهبر مسلط باشد. این پویایی به قدرت های میانی کمک می کند تا نفوذ خود را در صحنه جهانی گسترش دهند.
تقویت نفوذ قدرت های میانی
بسیاری از قدرتهای میانی در حال تنوع بخشیدن به شراکتهای خود هستند، تمایلی به همسویی کامل با هر یک از جناحها ندارند و متوجه میشوند که توانایی آنها برای تغییر نظم جهانی قطبی فعلی محدود است.
در عین حال، شکاف در نابرابری اقتصادی بین G7 و جنوب جهانی در حال افزایش است. به همین دلایل، دو کارشناس استرالیایی بر این باورند که قدرتهای میانی مستعد گروهبندیهای کوچک و همکاری در حوزههای امنیتی، فناوری، تجارت و اقتصاد هستند.
منطق ساده است: برای دستیابی به منافع ملی خود، فرمول های همکاری با افراد همفکر مؤثرتر از سازمان های چند جانبه بزرگ و سنگین است. در واقع، قدرتهای میانی این کار را نمیکنند.
بسیاری از قدرتهای میانی مانند هند، اندونزی و برزیل از دیپلماسی مبتنی بر ترویج دموکراسی، حقوق بشر و مسائل مترقی اجتناب میکنند و این اخلاقگرایی را تهدیدی برای پیگیری همسویی چندجانبه با ایالات متحده و چین میدانند. آنها برای محافظت از خود، از نزدیک در تجارت و سرمایه گذاری با چین ادغام می شوند که رشد اقتصادی آنها به آن بستگی دارد، اما در مورد مسائل دیگر، مانند تسلط روزافزون چین در منطقه، آنها به دنبال پناهگاهی زیر چتر امنیتی ایالات متحده هستند.
بر این اساس، به نظر میرسد الگویی نسبتاً متناقض در آسیا و خاورمیانه وجود دارد که در آن قدرتهای میانی در مورد مسائل اقتصادی به چین، بزرگترین شریک تجاری خود متمایل میشوند، اما در مسائل امنیتی به ایالات متحده نگاه میکنند و واشنگتن به عنوان ضامن آنها. آنها امنیت نهایی را می بینند.
افول چندجانبه گرایی
یکی از پیامدهای رقابت قدرت های بزرگ که در فلج شدن شورای امنیت سازمان ملل متحد مشهود است، اصلاح و نوسازی نهادهای چندجانبه مانند سازمان ملل متحد، سازمان تجارت جهانی (WTO)، سازمان بهداشت جهانی، بانک جهانی و … صندوق بین المللی پول (IMF) بسیار دشوار شد. در نتیجه، این مؤسسات به درجات متفاوتی برای هدف مناسب نیستند و به طور فزاینده ای در شکل دادن به راه حل هایی برای چالش های فزاینده جهانی مانند تغییرات آب و هوا، مسائل بهداشت جهانی، قوانین تجارت، حاکمیت فضا، مشکلات فناوری نوظهور و بخشودگی بدهی ها بی تأثیر هستند.
در عوض، بسیاری از نهادهای چندجانبه به سکویی برای سیاست دوقطبی تبدیل شده اند. این به نوبه خود خشم و رنجش را افزایش می دهد و شکاف بین غرب و بقیه جهان را عمیق تر می کند.
بسیاری از قدرت های متوسط به نهادهای چندجانبه مانند شورای امنیت سازمان ملل یا نهادهای برتون وودز اعتماد ندارند زیرا آنها را تحت سلطه یا وابسته به قدرت های بزرگ می دانند. به عنوان مثال، کشورهای گروه 7 دارای 59 درصد از حق رای در صندوق بین المللی پول با 14 درصد از جمعیت جهان هستند.
حتی جانت یلن، وزیر خزانه داری ایالات متحده نیز اذعان کرده است که بانک جهانی باید در کمک به کشورهای فقیر و در حال توسعه برای مقابله با تغییرات آب و هوایی فعال تر می بود. تا زمانی که قدرتهای میانی به موقعیتهای رهبری بیشتری دست یابند، مشروعیت نهادهای چندجانبه در چشم دولتهای میانی رو به کاهش است.
[ad_2]